یکی شبیه محمد باقر
وای وقتی خودم این عکسو دیدم باورم نمیشد دیگهه چقد شباهت این عکس انگاری خود محمد باقر مامانم باورش نمیشد میگف محمد باقر ازاین لباسا نداره وگر فک میکردم فتوشاپ خیلی شبیهته ولی تو خوشگل تری عشقم مث تو دیگه هیچ جای دنیا نیس ...
نویسنده :
khahary
1:45
بدون عنوان
عکسای دست جمعی
عکسای عروسی
این عکس توراه اینم روز بعد عروسی توباغ ...
نویسنده :
khahary
17:22
عروسی
بالاخره اومدیم از عروسی زهرا متاسفانه نتونستم از شب عروسی عکس بگیرم انقد ک سرم شلوغ بود چن تا از عکسا که پاک شدن توی اون عکسا ی عکس از محمدباقربود خیلی قشنگ بود ولی پاک شد اومیدوارم بتونم برگردونمش ...... خوب حالا میریم سراغ عکساقبلش یکم از عروسی تعریف کنم محمدباقر بابابارفتین جای ماین عروس رقصیدین یگانه وفاطمه ک فقط بیرون میچرخیدن ...
نویسنده :
khahary
17:18
تبریک
بدون عنوان
دربی
عاقبت دیدن فوتبالیستا ی دفعه رفتن سراغ لیگ ایران همین میشه ک محمدباقر منو کچل کنی انقدک سوال پرسیدی باید اول بالالیگا شروع میکردیم ک توانقد ر خسته نشی ازاول بازی شروع کردی ب سوال پرسیدن ک چرا توپ دست اونه چراگل نمیزنن ی پاداورم شدی چون هی میگفتی خواهری مگه خطا نبود منم میگفتم چرا........البته بازی خیلی خیلی خسته کننده ای بود توفقط تانیمه اول طاقت اوردی بعدم مث همیشه سر اینکه بزنم پویا باهم دعوا میکردیم یگانه خونه دوستش زهرا بود من ومامان گفتیم برو اونجا نگا کن اما اونا داشتن بازی رو نگا میکردن تا اینکه بابا اومد با بابا تو خونه فوتبال بازی کردین اگه بازی انقد مزخرف نبود ی چیزی بهتون میگفتم ولی جالبی اینج بود وقتی داشتی فوتبال نگا میکردی ب ما...
نویسنده :
khahary
4:57
مروری بر خاطرات گذشته
عزیز ک رفته بود سوریه برات محمدباقر ی دست لباس پلیسی اورده بود خیلی بهت میومد ی بار رفتیم میامه مامان اونارو تنت کرد همین طور ک داشتیم میرفتیم هی بعضیا بهت میگفتن سلام سرهنگ از این جور چیزا ی بارم ی اقاهه اومد بهت احترام نظامی کرد گفت سرهنگ توام کلی کیف میکردی همین چن تاعکسو ازش دارم میذارمشون ...
نویسنده :
khahary
4:55