عروسی
بالاخره عروسی زهرا رسید قراره امروز بابا بیاد دنبالمون بریم منکه یاد ندارم چ جوریه اونجا عروسیا فقط خداکنه حسابی خوش بگذره شاید ساجده شونم بیان
وقتی اومدیم هم عکسای عروسی هم عکس لباساتونو میذارم ولی چقد برای محمدباقر گشتیم تا لباس پیدا کنیم چون مامان تیشرت میخواست پیدا نشد همه لباس تابستونیارو از الان جمع کرده بودن
راستی یاد عکسای عقدی افتادم میذارمشون
داما سرباز بود کچل بود این گیسو گذاشته بود ک اخرش دراورد توام سری سرت کردی وروجک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی